![]() |
دو شنبه 7 بهمن 1392 |
خدای من؛ خطاهایم؛
خطاهایم لباس پستی و ذلّت تنم کرده؛
خواستم و نشد ...
آرزوهایم را ، امیدهایم را یکی یکی به آتش می کشم.
تا اندکی گرم شوم...!
چه طعم تلخ و زننده ای دارد این جراحت های افکارم
نظرات شما عزیزان:
آبجی چرا اینقد پریشون و پشیمونی؟
من نسبت به انسانیت خودم که فراموشش کردم خیلی حس بدی دارم...
من با خودم و خدام م3 تو حرف می زنم یکم با زبون بچه گونه تر...
اگه حرفی داری من میشنوم...
نمی دونم ولی بالاخره همدرد مایی..
من نسبت به انسانیت خودم که فراموشش کردم خیلی حس بدی دارم...
من با خودم و خدام م3 تو حرف می زنم یکم با زبون بچه گونه تر...
اگه حرفی داری من میشنوم...
نمی دونم ولی بالاخره همدرد مایی..
![]() نویسنده : شیدا
![]() |